قسمت چهارم اهمیت ثقلین

 اي كساني كه ايمان آورده‏ ايد! اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و صاحبان امر را، و هر گاه در چيزي نزاع كرديد آنرا به خدا و پيامبر ارجاع دهيد اگر ايمان به خدا و روز رستاخيز داريد، اين براي شما بهتر و عاقبت و پايانش نيكوتر است. سوره نساء آیه 59

ابى بصير گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم از قول خدا عز و جل (59 سوره نساء): «از خدا اطاعت كنيد و از رسول و اولى الامر خودتان اطاعت كنيد»؟ فرمود: در باره على بن ابى طالب و حسن و حسين (ع) نازل شده، من به او گفتم: به راستى مردم مى گويند: چرا او نام على و خاندانش را در كتاب خدا عز و جل نبرده؟ گويد: فرمود: در پاسخ آنها بگوئيد كه: براى پيغمبر آيه نماز نازل شد و خدا در آن نام نبرد سه ركعت و چهار ركعت را تا اينكه رسول خدا (ص) آن را شرح داد و آيه زكاة نازل شد خدا نام نبرد كه بايد از چهل درهم يك درهم داد تا رسول خدا (ص) بود كه آن را شرح داد و آيه حج نازل شد و نفرمود به مردم كه هفت دور طواف كنيد تا آنكه رسول خدا (ص) بود كه آن را شرح كرد براى مردم و نازل شد أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي‏ الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏ و در باره على و حسن و حسين (ع) نازل شد و رسول خدا (ص) در باره على (ع) فرمود هر كه را من مولا و آقايم على (ع) مولا و آقا است، و فرمود: من به شما وصيت مى‏كنم در باره كتاب خدا و خاندانم زيرا من از خدا عز و جل در خواسته‏ام كه ميان آنها جدائى نيفكند تا آنها را بر سر حوض به من رساند، خدا اين خواست مرا داد، و فرمود: چيزى به آنها نياموزيد كه آنها از شما أعلم هستند، و فرمود: خاندان من شما را از هيچ در هدايت بيرون نكنند و هرگز شما را به باب گمراهى وارد نكنند. اگر پيغمبر خاموش مى‏نشست و آن را در خاندان خود شرح نمى‏كرد، آل فلان و آل فلان ادعاى آن را مى‏كردند، ولى خدا در كتاب باز هم شرح آن را براى تصديق پيغمبرش بيان كرد و نازل نمود (33 سوره احزاب): «همانا خدا مى‏خواهد پليدى را از شما خاندان به خصوص ببرد و شما را پاك كند» على بود و حسن و حسين و فاطمه (ع) كه پيغمبر (ص) آنها را زير عبا گرد آورد، در خانه ام سلمه، و سپس فرمود: بار خدايا هر پيغمبرى خاندان و بنه‏اى دارد و اينها خاندان و بنه منند، ام سلمه گفت: آيا من از خاندان تو نيستم؟ فرمود: تو رو به خوبى دارى ولى اينان خاندان و بنه منند. چون رسول خدا (ص) وفات كرد، على (ع) اولى‏ و أحقّ از همه مردم بود براى پيشوائى مردم، براى تبليغات بسيارى كه رسول خدا (ص) نسبت به او كرده بود و او را برابر مردم بپا داشته بود و دست او را در دست داشت و چون على (ع) در گذشت، نمى توانست و اقدام نمى‏كرد كه محمد بن على يا عباس بن على يا يكى از پسرانش را وارد امر امامت كند، زيرا در اين صورت حسن و حسين (ع) مى‏گفتند: خدا در باره ما حكم نازل كرده چنانچه در باره تو نازل كرده و به اطاعت ما دستور داده چنانچه به اطاعت تو دستور داده و در باره ما تبليغ كرده رسول خدا (ص) مثل اين كه در باره تو تبليغ كرده و پليدى را از ما برده است چنانچه از تو برده است. چون على (ع) در گذشت، حسن (ع) اولى‏ بود به خاطر اين كه بزرگتر بود و چون او وفات مى‏كرد، نمى‏توانست از اولاد خود وارد امر امامت كند و اقدام به آن هم نمى‏كرد با اين كه خدا مى فرمايد: وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ‏ و اگر آن را براى اولادش مقرر مى‏كرد، امام حسين (ع) مى‏گفت: خدا به‏ اطاعت من فرمان داده چنانچه به اطاعت تو فرمان داده و اطاعت پدرت و رسول خدا در باره من هم تبليغ كرده مثل آن كه در باره تو و پدرت تبليغ كرده و خدا پليدى را از من برده مثل اين كه از تو و پدرت برده است، و چون امامت به حسين (ع) رسيد هيچ كدام از خاندان و خويشانش نمى‏توانستند بر او ادّعائى بياورند چنانچه او مى‏توانست طرح دعوى نسبت به برادر و پدر كند، در صورتى كه مى‏خواستند امر امامت را از او بگيرند و به ديگرى منتقل كنند با اين كه اين كار را نمى‏كردند و چون خلافت به حسين (ع) رسيد، اين آيه اجراء گرديد كه: أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ‏ و امامت پس از حسين به على بن الحسين (ع) رسيد و بعد از على بن الحسين به محمد بن على (ع)، فرمود: مقصود از رجس و پليدى كه از ما برده‏اند، شك است و به خدا ما هرگز در پروردگار خود شك نداريم (مقام توحيدِ خالص همين است). اصول کافی ترجمه کمره ای جلد 2 ص 391 تا 397 حدیث 1

ما تا حد توان دلایل قرآنی را بیان کرده و دلیل های دیگر می پردازیم.



:: برچسب‌ها: اهمیت , اهمیت ثقلین , ثقلین , رسول , خدا , شناخت ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرش
تاریخ : چهار شنبه 13 تير 1397
قسمت دوم اهمیت ثقلین

 شناخت رسول الله

شناخت رسول خدا در این عصر بوسیله سیره و روایات و خطبات و سنن و نگاه در قرآن میسر می شود.

شناخت رسول الله (ص) در قرآن:

(آری) برای شما اسوه حسنه ( و سرمشق نیکویی« رسول الله») بود، برای کسانی امید به خدا و روز قیامت دارند؛ و هر کس سرپیچی کند به خویشتن ضرر زده است، زیرا خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است! سوره ممتحنه آیه 6

معنی اسوه حسنه یعنی در همه کارهای نیک از همه پیشتاز بوده و بیار دانا تر به علوم اسلامیست و هرکس بخواهد نیکی کند باید او را سرمشق و الگوی زندگیش قرار دهد.  اسوه در راست گویی، در امانت داری، در ...

در طبقات ابن سعد نقل است كه حسين بن على (ع) از پدرش درباره پيغمبر سؤال كرد و او فرمود: چون آن حضرت به خانه‏اش مى‏رفت، ورود خويش را سه بخش مى‏كرد بخشى براى خدا و بخشى براى خانواده و بخشى براى خودش. سپس بخش متعلق به خودش را با مردم تقسيم مى‏كرد و مى‏فرمود: حاضر به گوش غايب برساند و حاجت كسى را كه نمى‏تواند شخصا حاجتش را به اطلاع من رساند برايم بازگوييد، زيرا كسى كه حاجت شخصى را كه نمى‏تواند خودش حاجت خود را مطرح كند، بازگو نمايد خداوند هم گامهايش را در روز قيامت ثابت مى‏دارد. زبان خويش را نگاهدار بود مگر در آنچه كه به كار اصحاب مى‏آمد ميان آنها الفت برقرار مى‏كرد و از يكديگر جداشان نمى‏ساخت. يا اين كه فرمود: جمعشان مى‏كرد و بزرگ و سرور هر قومى را مى‏نواخت و او را بر آن قوم سرورى مى‏داد. از مردم پرهيز مى‏كرد و خود را نگاه مى‏داشت بى آن كه تبسم و خلق و خوى خويش را از آنها دريغ دارد. اصحابش را مورد تفقد قرار مى‏داد و از مردم درباره آن چه در آن بودند پرس‏وجو مى‏كرد. نيك را مى‏ستود و تقويت مى‏كرد و زشت را زشت مى‏شمرد و تضعيف مى‏كرد.

برترين مردم در پيشگاه او كسى بود كه خيرخواهى‏اش از ديگران عام‏تر مى‏بود و بزرگ‏ترين مردم پيش او كسى بود كه بهتر از ديگران مواسات و يارى مى‏كرد. به هر يك از همنشينانش بهره‏اى از خويش ارزانى مى‏داشت تا يكى از آنها خيال نكند كه ديگرى در نظر او عزيزتر از وى است. هر كه با او نشست و برخاست مى‏كرد شكيب مى‏آورد تا خود آن شخص از وى جدا شود. هر كه از او خواهشى مى‏كرد دست رد به سينه او نمى‏زد مگر آن كه نيازش را روا كرده باشد يا دست كم سخنى نيك به وى گفته باشد، مردم از وسعت مشرب و خلق نيك وى بسيار برخوردار مى‏شدند تا آنجا كه به منزله پدر آنان درآمد. همه در حق پيش او يكسان بودند. مجلس او مجلس حلم و حيا و صبر و امانت بود. صداها در مجلس وى بلند نمى‏شد و كسى ديگرى را ناسزا نمى‏گفت و لغزشها را اشاعه نمى‏دادند. در آن مجالس پير را حرمت مى‏نهادند و خرد را رحمت مى‏آوردند، نيازمند را بر خويش مقدم مى‏شمردند و غريب را در پناه خود مى‏گرفتند. همواره گشاده‏رو، نرمخو، خوش‏خلق بود. درشتخو و تند و پرخاشگر و فحاش و عيبجو نبود. خود را از سه خصلت رهانيده بود: ستيزه‏خويى، پرگويى و آن چه به كارش نمى‏آمد. و مردم را از سه چيز خلاصى داده بود: هيچ كس را نكوهش نمى‏كرد و عيب كسى را نمى‏جست و سخنى نمى‏گفت مگر درباره آن چه كه اميد برخوردارى از پاداش را داشت. چون در سخن مى‏شد همنشينانش سر به زير مى‏انداختند گويى كه مرگ بر فراز سر ايشان است و در محضر وى با يكديگر منازعه نمى‏كردند. هر كه در محضرش سخن مى‏گفت به وى گوش مى‏سپردند تا سخنش به پايان رسد. از آن چه ديگران را به خنده مى‏انداخت مى‏خنديد و از آن چه ديگران در شگفت مى‏شدند او هم متعجب مى‏شد. بر غريب در سختى گفتار و حاجتش تحمل مى‏كرد و هيچ‏گاه حرف كسى را نمى‏بريد.

از جمله صفات آن حضرت يكى هم اين بود كه در مورد يارانش پرس‏وجو مى‏كرد اگر يكى از آنها غايب بود، دعايش مى‏كرد و اگر حاضر بود، به ديدارش مى‏رفت و اگر بيمار بود از او ديدن مى‏كرد.

اگر كسى او را مى‏ديد و مصافحه مى‏كرد دستش را از دست آن شخص بيرون نمى‏كشيد تا آن كه آن شخص خود دستش را از دست وى بيرون مى‏آورد و نيز چهره‏اش را از چهره شخص ملاقات‏كننده برنمى‏گرداند تا آن كه خود آن شخص رويش را برمى‏گرداند. چون كسى به ديدارش مى‏آمد با وى بلند مى‏شد يا اگر كسى با وى مجالست مى‏كرد از وى جدا نمى‏شد مگر آن كه خود آن شخص از وى جدا مى‏شد، هيچ كس سر به گوش حضرتش نگذاشت جز آن كه پيوسته به سخن او گوش مى‏داد تا آن كه سخن گوينده تمام مى‏شد و مى‏رفت.

بسيار متبسم بود و با اين وجود بيش از همه از خداوند خوف و خشيت بر دل داشت. زنش و يا خدمتكارش را هرگز نزد. بردبارى‏اش بر خشمش پيشى مى‏گرفت. شدت جهل بر او جز بر بردبارى‏اش نمى‏فزود. خوش‏خوترين مردم و بردبارترين و باگذشت‏ترين آنان بود. از نسيم بخشنده‏تر بود. دريادل‏ترين و نيرومندترين مردم بود و از دوشيزگان پردگى باحياتر بود. چون عطسه‏اش مى‏گرفت دست يا جامه‏اش را روى دهانش مى‏نهاد. فال نيك را دوست مى‏داشت و نام بد را تغيير مى‏داد و به جاى آن نام نيك مى‏گذاشت. با ياران خويش در كار مشورت مى‏كرد. از ديگر مردم چشمان خود را بر عيبها مى‏پوشانيد. اگر چيزى را ناخوش مى‏داشت اثر كراهت در چهره‏اش پديدار مى‏شد. هيچ‏گاه سخن زشت به كسى نگفت. حتى اگر مى‏شنيد كسى سخن زشت گفته نمى‏فرمود چرا فلانى چنين گفت يا چنين كرد بلكه مى‏فرمود: مردمان را چه مى‏شود كه چنين مى‏گويند؟

پرحوصله‏ترين مردم بود. هيچ كس از اصحاب يا خانواده‏اش او را دعوت نمى‏كردند جز آن كه دعوت آنها را پاسخ مى‏گفت. با اصحاب خويش مخالطت و گفت‏وگو مى‏كرد و با بچه‏هايشان شوخى و بازى مى‏كرد و آنها را در دامان خويش مى‏نشاند. دعوت آزاد و بنده و كنيز و مسكين را اجابت مى‏فرمود. هر سرخ و سياهى كه او را دعوت مى‏كرد به دعوتش جواب مى‏داد. هيچ‏گاه ديده نشد كه در ميان يارانش پاهايش را دراز كند و هرگز زانوانش را جلوتر از زانوان همنشينش قرار نمى‏داد. ( سیره معصومین)

فالحال شناخت رسول خدا بسیار برگ و دفتر می خواهد و در  این کتاب مختصر، به یک روایت و آیه قرآن اکتفا کردیم.

اما شناخت ما در اینجا، در این چند موضوع است که هستند:

1 . احادیثش را روی چه حساب و کتاب و اساسی گفته اند. 2. آیا خودش عمل کننده به احادیثش بوده. 3. راست و درست گفته هایش.



:: برچسب‌ها: اهمیت , اهمیت ثقلین , ثقلین , رسول , خدا , شناخت ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرش
تاریخ : چهار شنبه 23 خرداد 1397

صفحه قبل 1 صفحه بعد